آخرين كلمات
نوشته شده توسط : $$ALI$$

 ارشمیدس فیلسوف و ریاضیدان بزرگ یونان بود. در حالی که تمام اهالی از شهر میگریختند او نشسته بود و مشغول حل کردن یک مسئله هندسی روی ماسه ها بود که دشمن بر او ظاهر شد و ارشمیدس گفت: کنار برو که مبادا شکل هندسی را خراب کنی. و سرباز رومی به خاطر این حرف او را کشت.

 

 هنری واردبیچر واعظ مشهور قرن 19 که معتقد به دنیای پس از مرگ بود و در طول حیاتش برای میلیونها نفر در اینباره موعظه کرده بود، وقتی زندگی را بدرود می گفت بازوی پزشک معالج خود را چسبید و او را بطرف خود کشید و نجوا کنان گفت: دکتر، آن لحظه اسرارآمیز فرارسیده است.

 

آن بولین دومین همسر هنری هشتم پادشاه انگلستان، هنگامیکه محکوم به مرگ شد، در آخرین لحظات زندگی به یکی از دوستانش که مثل ابر بهاری سرشک از دیده فرو میریخت به خونسردی گفت: شجاع باش. خوشبختانه جلاد بسیار ماهر است و گردن من بسیار باریک.

 

در خارج از خوابگاه الیزابت ملکه انگلستان، دستجات مردم زانو زده بودند و برای ملکه شان که آخرین لحظات زندگی خود را میگذراند  دعا میکردند. حاذق ترین پزشکان بر بالین ملکه انگلستان حاضر بودند، ولی عفریت مرگ رفته رفته نزدیکتر می شد و هنگامیکه الیزابت مرگ را امری اجتناب ناپذیر احساس کرد، در حالیکه مشت خود را با ناتوانی تکان میداد فریاد زد: همه ثروت و دارایی من در ازای یک لحظه زمان.

 

 

ویلیام سیدنی پورتر نویسنده مشهوری که میلیونها تن از مردم جهان داستانهای کوتاه او را با نام مستعار او هنری خوانده اند، در پایان عمر در بستر بیماری افتاد و هنگامیکه مرگ بسراغ او آمد، دستان دوست نزدیک خود را که کنارش ایستاده بود فشرد. چند لحظه هیچ صدایی بجز طنین نفسهای او شنیده نمی شد. سرانجام این نویسنده مشهور گفت: چارلی، میترسم در تاریکی به خانه بروم.

 

جان باریمور  هنر پیشه آمریکایی نیز یکی از چهره های معروفی بود که تا آخرین لحظه زندگی خود شوخ طبیعی را حفظ کرد. او پیش از مرگ ساعتها در حال اغما بسر میبرد؛ ولی وقتی چشمان خود را باز کرد نیشخندی زد و به دوستان خود که با قیافه غمزده بالای سر او ایستاده بودند گفت: دوستان من، ناراحت نباشید. امیدوارم بزودی شما را در آن دنیا ملاقات کنم.

 

دکتر ساموئل گارت پزشک مشهور انگلیسی هنگام مرگ به همکاران پزشک خود که اطراف بستر او ازدحام کرده بودند، گفت: آقایان، لطفا کنار بروید و بگذارید بطور طبیعی بمیرم.

 

 تامس هابز فیلسوف انگلیسی که در زمان خود از احترام خاصی برخوردار بود، هنگام مرگ گفت: اکنون خود را برای آخرین سفر طولانی خویش آماده میسازم. جهشی در میان تاریکی.

 

کنتس روئن که بسیار مبادی آداب بود و بخاطر سادگی و صمیمیت شهرت داشت، وقتی پایان زندگی اش فرا رسید درون بستر دراز کشیده بود. خدمتکارش وارد اتاق شد و اطلاع داد که شخصی میخواهد با کنتس ملاقات کند. این بانوی محتضر به خدمتکارش گفت که سخنان او را روی کاغذی بنویسد و به دست شخصی که برای ملاقات آمده بود بدهد. او این طور دیکته کرد: کنتس روئن ضمن تقدیم احترامات خود، از دیدار شما پوزش می طلبد زیرا با مرگ وعده ملاقات دارد.

 

 جیمیز اسمیتسون  بنیانگذار موسسه جهانی  اسمیتسون  در واشنگتن از پاره ای جهات مرد عجیب و غریبی بود و تا واپسین لحظات عمرش شوخ طبعی خاص خود را حفظ کرده بود. پزشکان نتوانسته بودند بیماری مرگبار او را تشخیص دهند. وقتی احساس کرد که پایان زندگیش فرارسیده است، به پزشکانش گفت: از شما میخواهم که جسد مرا تشریع کنید تا دریابید چه مرگم بوده است. من بخاطره شما میمیرم تا بتوانید علت را کشف کنید.

 

 توماس ادیسون مخترع نامدار جهان، هنگامیکه دیده از جهان بر گرفت. همه اعضای خانواده خود را به حیرت فرو برد. این مخترع بزرگ در بستر مرگ، در حالیکه به آرامی درد می کشید و همسرش دستان او را در میان دستانش گرفته بود. حالتی داشت که انگار به خواب عمیقی فرو رفته بود. سکوت سنگینی در اتاق سایه انداخته بود و فقط صدای نفس های منقطع او بگوش میرسید. ناگهان ادیسون درون بستر از جا برخاست و نشست و چند لحظه مستقیما به نقطه ای در برابرش خیره شد. سپس روبه همسرش کرد و گفت: تعجب میکنم. آنجا خیلی قشنگ است. این مخترع بزرگ پیرامون این عبارت خود توضیهی نداد و هیچکس نتوانست منظور او را از این سخن دریابد. آیا او لحظاتی پیش از مرگ، دنیای پس ازمرگ را دیده بود؟




:: بازدید از این مطلب : 740
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 24 اسفند 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: